بوی یلدا می آید
بوی شبی پر آوازه !
ساختن خاطره ایی جدید در بلند ترین شب
پایان فصلی رنگارنگ و سرآغاز دوره ایی سپید
رسیدن به یک قرار همیشگی
پیوند کوتاهترین روز به بلندترین شب سال !
عشقبازی برگ با سپیدی برف !
پائیز سفرش به پایان رسیده و قصد رفتن دارد
آسمان هم می بارد
هم زشوق آمدنی سپید و هم ز هجر رفتنی غمگین ..
می بارد تا با طراوتش بدرقه کند پائیز مسافر را و
آب بپاشد بر سر راه ننه سرمایی که خسته از راه میرسد
آسمان دل من هم ابری ست
ذهنم پر کشیده !
بسوی پنجره ی کودکی هایم می روم
آن دورها!
اتاق کوچکمان ،خانه ی پدری !
با سر انگشتانم راهی باز می کنم برای تماشا
همه جا غرق در آغوش ابرهای غلتان
بادرختانی عریان ، عریان تر از ذهن پریشانم
آسمانی پر از پارگی بی پروای بغض هایش...
و زمینی که حریصانه اشک های آسمان را به جان می خرد
برای التیام ترک های دلش....
و این همه یعنی پاییز
یعنی وداع با پائیز رنگارنگ ...
صدایت را می شنوم :
بیا مادر ! چائی ات سرد شد !
تورا می بینم و منقلی پر از آتش و چای و
سینی به ! تنها میوه ی پائیزی ات !
بخود می آیم ...
نبودنت تکانم می دهد ..
و این بهانه ایی می شود برای گریستنم !
کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم
تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...
کاش بودی مادر !
برچسب ها: یلدا، شب یلدا، یلدای بی مادر، عاشقانه، شب چله، به، مادر،